تک ★ آسمون

قربون اون خنده هات و دنــــــــــــــــــــدون هات ...

یه عکس جالب ...

...

...

روز خیلی گرمی بود، سوسماری با بچه‏هایش توی باتلاق کنار آبگیر تن‏شان را به گل می‏زدند. از گرمای هوا کلافه شده بودند. به طرف آب رفته و بدن‏شان را در آب خنک فرو بردند. احساس بهتری پیدا کردند و از آب خنک لذت می‏بردند. چند دقیقه‏ی بعد، صدای وحشتناکی شنیده شد. سوسمار به بچه‏هایش گفت: «شکارچی‏ها در حال نزدیک شدن هستند. بهتر است که دور شوید.» بچه سوسمارها سریع دور شدند. شکارچی‏ها نزدیک آبگیر رسیدند. یکی از شکارچی‏ها که اسمش بیل بود به دوستش، هری، گفت: «می‏توانیم کیف و کفش زیبایی از پوست این سوسمارها درست کنیم.» هری گفت: «امیدوارم امروز بتوانیم سوسمار ...

                                              زنگوله پا،کنار جو راه می ره زیر درختهای هلو راه می ره جست می زند روی دو پا می زنه زیر شاخه ها از رو درخت،چندتا هلو گیر می کنه به شاخ او باغ هلو که ساکته همیشه پر از صدای حرف و خنده می شه زنگوله پا،باغ را بهم می زنه شده درختی که قدم می زنه ...

روز مادر روبه همه مامانا تبریک میگم واسه مامانا هر روز روز مادره  مگه نه؟   ای مادر عـــــــــــــــزیز   ای مادر عـــــــــــــــزیز که جانم فدای تـــو                 قربان مهربانــــــــی و لطف و صفای تو هرگز نشد محبت یاران و دوستـــــــــــــــان                همپایه محبت و مهر و وفــــــــــــــای تو مهرت برون نمی رود از سینه ام که هست                این سینه خانه ی تو و این دل سرای تو آن گــــ...

                           دخترم از دیشب معلوم نیست چی شده بودی بدنت داغ تب هم بالا بود         حالت تهوع   هم داشتی ساعت 5 صبح هم بیدار شده بودی نمی خوابیدی تا صبح بالا سرت بودم امروز  هم بردمت دکتر یه شربت استامینفن و دیفن هیدرامین و دو تا آمپول یکی واسه تب و یکی دیگه واسه حالت تهوع آمپول تبتو زد یم       دکتر گفت :آمپول حالت تهوع تو هم گفت اگه حالت تهوعت شدید شد بیار که بزنیم الان هم بعد از کلی گریه لالا شدی ...

غزل جون دیشب حالت بد بود بردمت دکتر تا امپول دیگه تو بزنه تا تخت رو دیدی شروع به گریه کردی امپلتو زد امروز خدارو شکر حالت بهتره                    ...